قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ (زمر-53)
بگو: اى بندگان من كه [با ارتكاب گناه] بر خود، تجاوز كار بودهايد! از رحمت خدا نوميد نشويد، يقيناً خدا همه گناهان را مىآمرزد، زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است.
(Muhammad), tell my servants who have committed injustice to themselves," Do not despair of the mercy of God. God certainly forgives all sins. He is All-forgiving and All-merciful."(53-AL-Zomar)
طبرسى از پيغمبر اكرم (ص) روايت كرده فرمود اين آيه را از تمام دنيا بيشتر دوست دارم و نميخواستم همه دنيا براى من باشد و اين آيه نازل نشود.
و از امير المؤمنين (ع) روايت كرده فرمود در قرآن آيهاى از آيه قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ اميدوار كنندهتر و مطبوعتر وجود ندارد.
در كافى ذيل آيه فوق از ابى بصير روايت كرده گفت حضرت صادق (ع) فرمود خداوند شما شيعان را در قرآن آنجا كه ميفرمايد قُلْ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ ذكر كرده قسم بخداوند كه در اين آيه غير شما را اراده نفرموده است و اين آيه در باره فرزندان حضرت فاطمه (ع) و شيعيان امير المؤمنين (ع) بتنهائى نازل شده و اينحديث را اين بابويه و محمد بن عباس و ديگران نيز روايت كردهاند. (تفسیر جامع، ج 6، ص 86)
پيامها:
1- قوانين و احكام الهى در حد اعتدال است و نافرمانى مردم، تجاوز از حدّ اعتدال است. «أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ» 2- در بخشش الهى نوع گناه و مقدار آن تفاوتى ندارد. «الذُّنُوبَ جَمِيعاً» 3- يأس از رحمت الهى جايز نيست. «لا تَقْنَطُوا» 4- آمرزش گناه اقتضاى رحمت خداوند است. «رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ» 5- اميد به مغفرت زمينه آمرزش است. «لا تَقْنَطُوا ... إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ» 6- اين خداوند است كه همه لغزشها را مىبخشد. «إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ» به جاى «انه الغفور» (تفسیر نور، ج10، ص 188)
روزى يكى از اصحاب خدمت رسول آمد گريان، حضرت پرسيد: چرا گريه مىكنى؟ گفت: جوانى بر در ايستاده گريان، از بسيارى گريه مرا به گريه درآورده. فرمود او را آوردند، پرسيد: چرا گريانى؟ گفت: از گناه خود و خشم خدا مىترسم. فرمود: موّحدى يا مشرك؟ گفت: موّحد هستم. فرمود: گريه مكن كه خدا تو را مىآمرزد اگرچه مثل هفت آسمان و هفت زمين گناه كرده باشى. گفت:
گناه من عظيمتر است. فرمود: گناه عظيم خداى، كريم بيامرزد، بعد فرمود: اى جوان بگو گناهت چيست؟ گفت: شرم دارم زيرا گناه من از عرش عظيمتر و از كرسى ثقيلتر. حضرت فرمود: گناه تو عظيمتر است يا خدا؟ گفت: خدا.
فرمود: خداى عظيم گناه عظيم را بيامرزد، بگو چه گناه كردى كه به اين مرتبه نوميد شدى از مغفرت خدا؟ گفت: يا رسول اللّه من نبّاش بودم و هفت سال قبر مىشكافتم و كفن مردهها را مىبردم. اتفاقا روزى دخترى از انصار وفات و من قبر او را شكافتم و كفن او را بيرون كردم، شهوت نفسانى بر من غلبه، با او مواقعه نمودم، چون فارغ شدم آوازى آمد كه: اى جوان، واى بر تو از ديوان يوم الدين انديشه نكردى، مرا برهنه كردى و اين رسوائى به من نمودى در جرگه مردگان مرا پليد كردى، نزد خدا و رسول چه جواب دهى؟
چون حضرت اين سخن شنيد، فرمود: اين فاسق را بيرون كنيد كه از او به جهنم نزديكتر نيست (امر حضرت به جهت اضطراب او بود تا مستوجب رحمت شود) جوان بيرون آمده روى به بيابان نهاد، شب و روز تضرع مىكرد آخر گفت: خدايا به حق انبياى مرسل توبه مرا قبول فرما و از من بگذر؛ اگر توبه من قبول است پيغمبر خود را بفرما و الّا آتشى بفرست تا مرا بسوزاند. جبرئيل نازل كه خدا فرمايد توبه جوان را قبول نمودم و از او درگذشتم، او را بازطلب اعلام نما، حضرت او را طلبيد مژده مغفرت را به او رسانيد. (تفسير اثنا عشري، ج11، ص: 258)